به نام یزدان 
درود بر شما بزرگواران

سروده های بانو اسحاقی را در دو نگاه به بررسی می بریم.
یک نگاه چینش سروده نو است در زبان و یکی درون مایه شناسی 


 *سروده اول*


هر صبح
شکنج شبانه ام را
از  پرچین پیراهنم
پرواز می دهم

به خواب که می اندیشم
عقابی
در من
بال می گسترد.


چینش این سروده در یک علت مهم نیاز به بازنویسی دارد و آن موقعیت بیان من راوی است. که سراینده در وضعیت بیانی خویش من راوی است و در سروده در تکرار من که پیش برود در لفظ گویی به من گویی حدیث نفس می رسد.

[هر صبح
شکنج شبانه را
از پرچین پیراهن
پرواز می دهم

(من شبانه ام و پیراهنم که دو من دارند را در من فعل می دهم بارز داریم و شکنج ام و پیراهنم با دو من در مخفف جایز نیست)

به خواب که می اندیشم
عقابی در من
بال می گسترد]

این سروده کوتاه در دو تصویر زمان دار از شب و بی زمانی به دیالکتیکی متن خیز می رسد که یکی کارهای خوبی است در گونه برگو شدن به ایجاز و به این سراینده شادباش می گویم.


 *سروده دوم*


از ارتفاع
 به کوه می اندیشم
از کوه به عقاب/
سیمرغی بر شانه هایم آشیان دارد که قاف را نمی شناسد.


چند سال نوری
به انتظارت بمانم
تا سایه ات بر شانه ام مماس شود؟!

می دانم
می            دانم
تو تنها ستاره ای
که هیچگاه بر مدار من نمی چرخی


این سروده مهم در چگالی مفهوم دیالکتیک تنهایی است و گزاره های معنایی در شرایط بدیع در زبان به زبانی از روایت می رسد که اهمیت تصور از بودن با اراده معطوف به قدرت فراز دارد.


به این سروده نوپرداز شادباش می گویم.

 

کوچک همه پورفریاد شهرویی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها