سلام درود بر بانوی شاعر
پروین اسحاقی
در مواجهه با احساس های شاعرانه شاید بتوان قلمی زد ولی نیک می دانم گفت درک نهایی حس شاعر در لحظه و آن، سرودن شعر را نمی توان ترسیم کرد وحتا در خیال وگمان آورد.
درباور گریز پای آدمی خیال دل انگیز شاعرانه چون آهویی رمیده در دشت سربه کوه ودشت  می گزارد جولان می‌دهد ودرخنکای خیال طرب انگیز ترین حس را به شاعر القا می کند
احساس هایی بسیط وارزشی که از جاری غلیان روح است وسیلان کلام در روایتی که در پایان شعر نام می گیرد.
خوگرفتن اندیشه ها بارنگ ها وگهگاه حرمان از آمیزش های پوشیده بر چهرهای گوناگون در نگرش ها رخ می دهد.
شاد زیستن در پرتو خوب نگریستن است وبهینه دیدن
فراسوی زمان ومکان وخیال و اندیشه باید رها شد در خیال نازک اندیشه وزمان
باید دست در آغوش باد کرد بایستی رنگها را 
آبی آسمان روز را،سیاهی شب سپهر را
سبزی سبزه زار را،سرخی سیب بر درخت را
زردی برگ ریزان چهارباغ را،سپیدی لباس عروس را درهیاهوی عاشقانه ها و.همه وهمه را باید در یک خط ممتد پیاپی به نیکی ودر ژرفای خیال مثبت وبهینه دید وبر این باور بود درخلوت وجلوت رنگ ها با آدم حرف می زنند.
شاعر پروین اسحاقی گر چه یک کلاسیک کار کارکشته است وهماره دوستان آشنا با شعر ایشان را با غزل های مغازلت آمیز وعاشقانه اش می شناسند اما ایشان در سپیدسرایی هم دستی بر آتش دارد اوفریاد زن دردمند جامعه خویش است فلسفه خوب می داند و عرفان را نیز خوب می شناسد وروح متعالی دارد .
درسبک کاری وی زبان هماره در جریان سیال شعر جاری است وحتی در پایان شعر هم ما در کار وی تمام شدن نمی بینیم وروایتی دیگر در پایان آغاز می شود که اشاره به نور وامید وروشنایی در ذهن دارد واین خصوصیت ها از نکات بارز سپید سرایی این بانوی شاعر است.
بانوی شاعر ما در روایت شعر خود در شروعی بر خط وزیبا از واژه،
شامگاهان
استفاده کرده ،خواندن این سرخط مرا بیاد شعر 
نیمای عزیزمی اندازد
ترامن چشم درراهم
شباهنگام
که پیچد دست نیلوفر به پای سروکوهی دام»

این وجه تمایز شعر پروین است ایشان بااندیشه نابی که دارد ناگهان وسط شعر نیفتاده است این نشان از اوج نگرش خلاقانه ایشان است.
اشاره به نام شامگاهان در روایت شعری ایشان
را از این منظر می توان مورد اشاره قرار داد که ایشان با نگرشی فراز مندانه انتقادی سراسر آگاهانه دارد از تبعیضات حاکم برجامعه پیرامونی خویش چرا که هنوز هم زن جامعه خویش را در ظلم وجور وستم زمانه می بیند
او روایت دادخواهی دارد،نوعی استکبار ستیزی
دارد خواهان عدالت است زن زمانه خویش را د پستوی خانه نمی خواهد دوست دارد سامان یافتن اوضاع نابسامان جامعه خویش را با تگاهی نو اندیشانه به زن جامعه اش ببیند
وازاینرو به شب اشاره دارد وسیاهی های پیرامون آن وآنگاه  که شامگاهان» رااشاره می کند مداومت استمرار این امر تبعیض را وبغض در گلو نشسته را یاد آور می شود.
رشد فرهنگی،بلوغ فکری ،و.تغییر در نگرش های جامعی در خصوص نقش و شخصیت زن در ساختارجامعه از اهداف اوست
ایشان فرد گرا نیست برای رفاه ،آسایش آرامش همه ن هم عصرش بر حسب رسالت شاعرانه اش اقدام می کند،اشاره به
< بستر رویاهایم>
همین مؤلفه را در چشم به تصویر می کشد تنهایی در دل مانده از جور زمانه وچه زیبا در سطر چین های بعدی رگه های این درد مزمن جامعه را زیبا نقش می بندد درکلک خیال انگیز کلام
در بستر رویاهایم!!!

        فرو می ریزند

دهشتناکِ

          تنهایی ام را

اشاره به واژه <دهشتناک> نوعی مبالغه است که شاعر بر آن است ترس ورعب و وحشت خود را درقالبی به شکل یک تعارض در ساختار افکار واندیشه بیان کند که این خود دنیایی از اعتراض های انتقادی در سکوت است ایشان تابوی جهل مرکب ودگماتیسم موجود بر جامعه را می شکند از پیله پروانه ماندنش خارج شده دگر دیسی را شکل می دهد که اندیشه ورزانه فراسوی دیدگاه های دیگر هم عصرانش عمل می کند  ودرتصویری که از 
<رنگ هایی مات،

کدام رنگ>

به ذهن متبادر می کند که چه فرقی است بین برخورد با زن زمان اعراب جاهیلت درگذشته و با آن فرهنگ فرودستی گذشته های اعراب جاهلیت وزن امروز جامعه  با اینهمه پیشرفت علم وتکنولوژی در تمام رشته ها  که هنوز هم از اکثر ن جامعه خود را از حقوق حقه خویش محروم می بیند.

اشاره های بانو پروین همگی درعین احترام است 
مخاطب خودش در روایت های شاعرانه اش وحشی خطاب نمی کند  ایشان شان ومنزلت شاعرانه دارد شخصیت اجتماعی اش دور است از توهین و بی ادبی ها کلامش سنخیتی با بی ادبان ندارد
درنهایت احترام از صفت وحشی برای موها استفاده کرده تا تصویر بدیعی از اعتراض 
محتر مانه خویش برگو شود ، اشاره به صفت وحشی دنیایی از تصاویر واپیزودها را در لحظه به  نمایش ذهن در می آورد که شرح آن در این مقال نمی گنجد
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل» 

اشارتها به   
<سرکشی روح

آشفتگی خیال>

حکای

ت فریادهای به سامان نرسیده است در کنج انزوای زن مججوب وغیرتمند جامعه فریاد هراس ،رعب ، وحشت و آشفتگی خیال در تنهایی های انزوا گونه درگوشه گوشه نبودن ها
گهگاه نبود  عدالت
گهگاه، محبت، وفا و.
و گاه های دیگر همه آن چیز که نیازهای اولیه و نهایی زن جامعه خویش است سخن به میان می آورد و آنرا روایت و حکایت می کند.

از وحشی موهایش ؟

سرکشی روح

آشفتگی خیال

از نبودن هایش

                      حکایت دارد

در ادامه از بی نهایت  خواسته های خویش به رنگ اشاره می کند
 یک سهم خواهی عادلانه در همه جا همه وقت همیشه او زن جامعه اش را در مرتبه و قدر هم منزلت با مرد جامعه می خواهد 

بگو


کدام پرده را

                رنگ عشق است ؟

گلایه از نابرابری ها را به زبان شعر در شکوه رمز گذاری شده دادخواهی می کند و در زبان با کمک گرفتن از
<در تلاطم بیکران مهر>

نابسامانی ها را با واژه تلاطم » و بیکران مهر» به اوج خود برگو می شود تعارضی قابل فهم و روایتی مستور و کهنه که به وظیفه برگرده کلام ها و پیام ها بر اساس رسالت شاعرانه می گذارد تا راوی دردهای مزمن بر تن نشسته جامعه زن خویش  باشد.
می طراود ذهن روایتگرش غوغا گون و می سراید و پیش می رود توفنده و کوبنده بامید روشنایی او می داند در پس هر طوفانی آرامشی نهفته است امید به آینده سوال می کند از 
پرده» در قبل واکنون اینجا می پرسد کجاست آن 
نگاه مهربانانه تا آنرا سنجاق کند به خیال ذهنش
و تصویری از آن در اندرونی قلبش بکشد
عاشقانه و آنوقت است که می تواند به خودش بگوید شعار عدالت  در روح زن جامعه اش بهاری
عاشقانه آفریده به روشنا و امید.

تا آن را به لحظه هایم 

                نقاشی کنم

عاشقانه 

در بهار.امیدِ

                    پروین

#شعر آغاز و پایان خوبی داشت
#زیر ساخت و رو ساخت عالی بود
#روایت شعر از اطناب زیاده گویی دور بود
#ملودی با کلام وزبان همراه بود
#از تصویر سازی خوبی بهره مند بود
در عین حال که روایتی ظاهرن عاشق گونه بود و گلایه آمیز در معاشرت عاشق ومعشوق

اما با نگاهی فراز مندانه زوایای دیگر شعر در اندیشه و تفکر هویدا و مشهود خود را نشان می دهد
شعر در نهایت زیبایی سروده شده بود
و بسیار دوست داشتم آنرا
برای شاعر محترم آرزوی موفقیت دارم

 با تقدیم احترام

علیرضا ناظمی

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها